سالهای سال است که دو روز 24 و 26 بهمن، روزهایی به نام فروغ فرخزاد هستند.
سالهای سال است که دو روز ٢٤ و ٢٦ بهمن، روزهایی به نام فروغ فرخزاد هستند.
روزهایی که همیشه و همواره به یاد این شاعر ایرانی میگذرند و گاهی حتی مثل سال گذشته حاشیهها و اتفاقهای عجیب و غریبی مثل ادعاهای تازه درباره مراسم کفن و دفن این شاعر پیش میآید. خاطرهها و روایتها از این روزها هم زیاد است؛ از روزی که فروغ فرمان ماشین را کج کرد تا با اتوبوس مهدکودک برخورد نکند و سرش به لبه جدول کنار خیابان خورد تا روزی که ظهیرالدوله ساکت و مهجور پر شد از شاعران و چهرههایی که حالا دیگر همه خود زیر خاک هستند و آن روز برای مرگ شاعرجوانی که پیشرو و متفاوت بود، اشک ریختند.
سنت یادآوری فروغ در روزهای پایانی هرسال، سنتی عجیب است که به یاد میاندازد، حتی مرگ در جوانی هم باعث نمیشود تا تاثیر شعرهایی که با فروغ به گنجینه ادبی معاصر اضافه شد، از بین برود و نامش فراموش شود. هرسال به اندازه پیشروی زمانه و امکانات مختلف، آدمها نام او را یاد میکنند و دربارهاش چند خطی مینویسند. امسال هم مثل هرسال، این اتفاق افتاد و اگر در گروههای تلگرامی یا اینستاگرامی میچرخیدید، میدیدید که از اهالی ادبیات و بزرگانی که به روز شدهاند و در شبکههای اجتماعی حضور دارند تا مردم عادی، همه چندخطی درباره فروغ فرخزاد و شعرهایش نوشتهاند و سالروز مرگش را یادآوری کردهاند.
٥٠ سال از مرگ فروغ فرخزاد گذشته است و در این پنجاه سال، همچنان در حافظه جمعی نام این شاعر زنده است و همین است که میشود عکسهای تشییع جنازه او را دوباره نگاه کرد، چهرههای غمگین را پیدا کرد و روایت ابراهیم گلستان از روز مرگ او را خواند که تعریف میکند: «رفت خانه مادرش ناهار خورد، بعد آمد استودیو پیش من، نواری را برد که پاک کند. همراه رحمان، کارگر استودیو، سوار جیپ استیشن من شد، رفت و دیگر هم برنگشت و مرد.» و به یاد آورد که روز مرگش برف میبارید و مادرش صدا میزند: «فروغجان، تو برف را دوست داشتی، اینهم برف. ...»
منبع: اعتماد