قهرمان میرزا سالور «عینالسلطنه» در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» ذیل عنوان «چهارشنبهسوری- کله چهارشنبه»، روایتی جذاب از سنت چهارشنبهسوری در دوره قاجار به ویژه در تهران به دست میدهد «اما در طهران اول مغرب در هرخانه توی حیاط نه پشتبام بوته آتش میزنند و از روی آن جستن کرده میگویند «سرخی تو از من- زردی من از تو» تا آتش تمام شود.
«بیکارم، قدری حکایت شب چهارشنبهسوری یا «کله چهارشنبه» را بنویسم عیب ندارد. مزید اطلاع بعدها میشود زیرا فُکلیهای ما میل دارند این رسومات قدیم را از خوب یا بد متروک دارند. در صورتی که در انگلیس و امریکای متمدن هم هنوز عادات و رسومات قدیم را به خوبی حفظ نموده و مانع ترک آن شدهاند، همینطور در سایر ممالک اروپ مثل آلمان و ایطالیا و غیره و غیره. آنها متمدن شدهاند این رسومات را به شکل خوبتری جلوه میدهند. ما به همان حال ... باقی هستیم به نظر اهل کمال پسندیده نمیآید. ... در ممالک ترکنشین ایران کلیة این شب را شب عید میدانند. هر لباس نوی دارند میپوشند. غذای خوبی دارند در این شب صرف میکنند. اول مغرب هم پشتبام رفته بوته آتش میکنند، تفنگ خالی میکنند. اعیان آتشبازی میکنند. بهطوری که شهر یکپارچه آتش میشود. در دهات رسم است جوانها به بام دیگران رفته شال کمر خود را از «باجه» داخل اطاق میکنند و صاحبخانه باید پول یا شیرینی یا کشمش، انجیر هرچه دارد در پارچه گذاشته به سر شال ببندد و بالا بدهد. لیکن در شهر آنها که شأنشان نیست بام دیگری بروند کاغذ به هم نوشته در آخر کاغذ مینویسند «شال آتمه» [شال نینداز]. در جایزه به فراخورشان هم چیزی روانه میکنند، یعنی هرکس سبقت به دیگری گرفته باشد». قهرمان میرزا سالور «عینالسلطنه» در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» ذیل عنوان «چهارشنبهسوری- کله چهارشنبه»، روایتی جذاب از سنت چهارشنبهسوری در دوره قاجار به ویژه در تهران به دست میدهد «اما در طهران اول مغرب در هرخانه توی حیاط نه پشتبام بوته آتش میزنند و از روی آن جستن کرده میگویند «سرخی تو از من- زردی من از تو» تا آتش تمام شود. آن وقت قلقلکهای کوچککوچک که عصر خریداری شده هرکس یک پولی از سفید یا سیاه در آن انداخته و پرآب میکنند از پشتبام به کوچه انداخته میگویند غم برو شادی بیا. صبح فقرا با هرکس زودتر بگذرد پول را برمیدارد. آجیل و بعضی تنقلات هم در شب صرف میکنند. ... اما بیشتر از زنها که از درجه عالی نباشند اول غروب دخترهای خود را برداشته میبرند میدان ارگ و از زیر توپ مروارید رد میکنند که بخت آنها باز شود. شوهر کنند، یا شوهر کرده باشند سفیدبخت شوند، یا اولاد بیاورند. بهطوری در این عصر آنجا جمعیت میشود که حساب ندارد. ... از این کار فراغت حاصل کردند آنوقت دخترها را در جلوی حیاط خود توی کوچه مینشانند یک قفلی هم به لباس دختر کلید میکنند. هرکس از مردها عبور کند آن پیرزالی که نزدیک دختر ایستاده میگوید برادر زحمت کشیده این قفل را باز کنید. آن مرد هم این دعوت را با کمال میل قبول میکند نزدیک میرود کلید را از پیرزن گرفته بسم اللّه گفته قفل را باز میکند و میگوید انشاء اللّه سال دیگر شوهر میکند، سفیدبخت میشود. بعد نقلی، شکر پنیری یا شیرینی دیگری ضعیفه تعارف میکند که حالا دهان خود را شیرین کنید. این مسئله هم تمام میشد. ... آنوقت فالگوش میروند. کسانی که مانعی در خانه داشته باشند پشت در اطاق دیگری رفته گوش میدهند که صحبت میشود به فال نیک یا بد میگیرند و این فالگوش منحصر به دخترها نیست بلکه پیرزنها برای زیارت فالگوش میروند دیگران برای اولاد یا نیت دیگری لیکن اغلبی کوچهها فالگوش میروند و این را صحیحتر میدانند و مجربتر در گوشه کوچه ایستاده تا عابری بگذرد و تکلم کند. ... بعضیها نیکوبد حرف میزنند تا همه را نرنجانده باشند این مطلب هم که تمام شد به خانهها رفته صحبت فالگوش را میکنند و به خود نوید شوهر و زیارت میدهند».
نخستین منبع کهن درباره آتشافروزی در روزهای پایان سال
درباره چهارشنبه سوری، در کتابها و سندهای قدیم تاریخی، مطلبی یا اشارهای چندان دیده نمیشود. تنها در یک سده اخیر در برخی خاطرهنگاریها و نیز پژوهشهای نو در اینباره سخنهایی رفته است. مرسومترین روایت از چهارشنبهسوری در همه مناطق ایران این است که شب آخرین چهارشنبه سال یعنی نزدیک غروب آفتاب روز سهشنبه بیرون از خانه و جلوی آن در فضایی مناسب آتشی میافروزند و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روی آتش میپرند و با گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من» بیماریها، ناراحتیها و نگرانیهای سال کهنه را به آتش میسپارند تا سال نو را با آسودگی و شادی آغاز کنند. برخی شواهد نشان میدهد چهارشنبهسوری از رسمهای کهن پیش از اسلام نیست. یک روایت هم بدینگونه وجود دارد که آتش افروختن شب چهارشنبه آخر سال یا چهارشنبه آخر صفر را به قیام مختار نسبت میدهند. مختار سردار معروف عرب آنگاه که از زندان رهایی یافت و به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد، برای آن که موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و بر دشمنان بتازد، دستور داد شیعیان بر بام خانه خود آتش روشن کنند و این شب با شب چهارشنبه آخر سال همزمان بود. از آن پس این رسم رواج یافت.
نخستین و کهنترین کتابی که در آن به آتشافروزی در روزهای پایانی سال خورشیدی اشاره شده است، کتاب «تاریخ بخارا» نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی در سده چهارم هجری است. در این روایت هرچند به روشنی به زمان برگزاری جشن اشاره نشده است، اما عبارت «هنوز سال تمام نشده بود» و نیز «شب سوری» گویا به مراسم چارشنبهسوری اشاره دارد که شاید در آن زمان، انجام مراسم در شب چهارشنبه تثبیت نشده بوده است. دومین متن کهن که اشارهای هرچند غیر مستقیم به جشن چارشنبه سوری دارد، شاهنامه فردوسی است. در داستان بهرام چوبینه با «پرموده» پسر ساوه شاه آمده است هنگامی که هر دو سپاه آماده رزم بودند، ستارهبینی بهرام را پند میدهد که «ستارهشمر گفت بهرام را/ که در «چارشنبه» مزن کام را ... اگر زین بپیچی گزند آیدت/ همه کار ناسودمند آیدت ... یکی باغ بُد در میان سپاه/ از این روی و زان روی بُد رزمگاه ... بشد چارشنبه هم از بامداد/ بدان باغ که امروز باشیم شاد ... ببردند پر مایه گستردنی/ می و رود و رامشگر و خوردنی ... ز جیهون همی آتش افروختند/ زمین و هوا را همی سوختند».
زیباترین بقایای ایران باستانی
ایران باستان، آنگونه که تقویمهای باستانی و برخی منابع روایت میکنند، از جشن و دیگر آیینهای مناسبتی سراسر و سرشار بوده است به گونهای که هر روز برای خود هویتی مستقل داشت و به وقایع اساطیری و حماسی یا تاریخی عطف میشد.
جشنهای نوروز، مهرگان و سده اکنون بیشتر شناخته شدهاند، اما از جشنهای فراموش شده میتوان به آذرگان در نهم آذرماه و شهریورگان یا آذر جشن نام برد. آیینهای نوروزی با «جشن سوری» که امروزه در میان مردم کوچه و بازار به چهارشنبهسوری معروف است، آغاز میشود و با آیین سیزده بدر به انجام میرسند. چهارشنبه سوری بنابراین هویتی جداگانه از جشنهای نوروزی ندارد و بخشی از آن به شمار میآید. بر پایه پژوهشهای انجام شده، زمان باستانی «جشنسوری» را میتوان در این گونه جست؛ شب بیست و ششم از ماه اسفند یعنی در نخستین شب از پنجه کوچک، نخستین شب پنجه بزرگ که بدان پنجه وه نیز میگویند و پنج روز کبیسه است و سرانجام نخستین شب و روز «جشن همسپهمدیم»، شب پایانی سال است که ارجمندترین روز«جشن همسپهمدیم» یعنی جشن آفرینش انسان بود.
«سعید نفیسی» در اینباره آورده است: «این شب را برای جشن و سرور بنیاد گذاشتهاند. این جشن ملی از قدیمترین زمانهای تاریخ در میان ایرانیان بوده است ... شب چهارشنبهسوری در ایران آیین خاص و تشریفات گوناگون دارد که هر یک از آنها را در ناحیه دیگر میتوان یافت. آیین چهارشنبهسوری یا شب چهارشنبه آخر سال بر دو قسم است یک قسمت از آن عمومی و مشترک میان تمام مردم ایران است که حتی بعضی از آنها را در ملل دیگر نژاد آریا میتوان یافت و قسمت دیگر آیین خصوصی است که مردم تهران بدعت گذاشتهاند و از اینجا کم و بیش به شهرهای دیگر ایران رفته است. آن قسمت از آیین این شب که در تمام ایران معمول است از کرمان گرفته تا آذربایجان و از خراسان تا خوزستان و از گیلان تا فارس یعنی تمام این دشت وسیع که ایران امروز را فراهم ساخته است و زیباترین بقایای ایران باستانی است در هر شب چهارشنبه آخر سال با شور و دلبستگی خاصی آشکار میشود تمام مردم آذربایجان چه در شهر و چه در دهها در آن شرکت دارند و حتی هنوز در میان مردم قفقاز معمول است. ایرانیانی که از دیار خود دور افتادهاند نیز آن را فراموش نمیکنند و ایرانیان مقیم ترکیه و مصر و هندوستان نیز در جامعه خود این رسوم و آداب را معمول میدارند».
بر سردر نقارهخانهها در آرزوی دفع بلا
آنگونه که برخی پژوهشها نشان میدهد، بر اساس باور ایرانیان در گذشتههای دور، فروهر مردگان در پنج روز مانده به پایان سال برای سرکشی بازماندگان خود به زمین فرومیآیند و در پایان شب سال که پایان جشن گاهانبارهمسپهمدیم است، روی بام رفته و فانوسی به لبه بام خود میگذاشتند که تا بامداد روشن است.
مردم بدینسان سپیدهدم روی بام میرفتند و آتشافروزی آغاز میشد. این آیین با دمیدن نخستین پرتو خورشید پایان میپذیرفت و نوروز آغاز میشد. گویا آیین آتشافروزی شب جشن چهارشنبهسوری، از آتشافروزی زرتشتیان یا ایرانیان باستان در شب پایان سال سرچشمه گرفته شده ولی آیین آن با سنت شب پایان سال بسیار متفاوت است.
در چهارشنبه سوری، پریدن از روی آتش تنها یکی از رسمها به شمار میآید. این جشن رسومی بسیار دارد. آبپاشی و آببازی، فالگوشنشینی، قاشقزنی، کوزهشکنی، فال کوزه، آش چهارشنبهسوری، آجیل مشگلگشا، شالاندازی و شیر سنگی، از جمله سنتهایی برشمرده میشود که مردم در منطقههای گوناگون ایران بدانها رفتار میکردهاند. همچنین در جاهایی همچون شیراز، کردستان و آذربایجان برای چهارشنبهسوری آداب و آیینهای محلی با آمیختگی فرهنگی افزونتر به چشم میآید. برای نمونه، سفره حضرت خضر یا آبپاشی در سعدیه که ویژه شیرازیها است و سفرههایی رنگین از خوراکیهای متنوع محلی که در کردستان و آذربایجان برای ضیافت برپا میدارند و سرانجام باید بدانها آیینهای گوناگون شادمانی همگانی مردم را افزود.
مردم تهران در دهههای گذشته در این زمان از سردر نقارهخانه بالا میرفتند و کوزهای آب ندیده با خود میبردند و از آنجا به زمین میافکندند تا بشکند. کسانی که بدانجا دسترسی نداشتند از بام خویش کوزه را به زمین میافکندند. این کار در بسیاری از نقاط ایران معمول بوده است. مردم عقیده دارند بلاها و قضاهای بد را در کوزه متراکم کردهاند و چون بشکنند آن قضا و آن بلا دفع میشود.
همچنین کسانی که حاجتی داشتند شب چهارشنبهسوری نیت میکردند و بر سر چهارراهی یا اگر چهارراه نبود بر راه رهگذری به فالگوش میایستادند و نخستین رهگذری را که میگذشت به سخن او توجه میکردند، هر چه از دهان او بیرون میآمد در استجابت مقصود خود به فال نیک یا به فال بد میگرفتند.
نویسنده: مژگان جعفری
منبع: شهروند