برای عباس کیارستمی و بیماری که او را خبر ساز کرد/ میدان جنگ را آرام کنیم
«ذات مجرد» از آن دسته از مفاهیمی است که آدمهای زیادی آن را تجربه و درک نمیکنند. انسان موجودی بهشدت اجتماعی است و خواهان جمع. خواستار دیده شدن، مورد توجه قرار گرفتن و «بودن» به معنای آنچه دیگران نشانههای آن را به اثبات او میرسانند و نشان میدهند که «او را میبینند»، «او را درک میکنند» و در نهایت حضورش را اثبات میکنند...
«ذات مجرد» از آن دسته از مفاهیمی است که آدمهای زیادی آن را تجربه و درک نمیکنند. انسان موجودی بهشدت اجتماعی است و خواهان جمع. خواستار دیده شدن، مورد توجه قرار گرفتن و «بودن» به معنای آنچه دیگران نشانههای آن را به اثبات او میرسانند و نشان میدهند که «او را میبینند»، «او را درک میکنند» و در نهایت حضورش را اثبات میکنند. اینها همه، از همان غریزه اجتماعی و زیست در جمع میآید و اکثریت خواهان همین جمع و همین حضور و دیده شدن در جمع هستند. اما در دسته مقابل، در اقلیتی کوچک و محدود، «ذات مجرد» دستهای دیگر را دربرمیگیرد. دستهای از آدمها که معمولا میخواهند سرشان به کار خودشان گرم باشد و لزوم تایید و توجه «دیگران» در زندگی آنها معنایی ندارد. این آدمها جهان خود را ساختهاند و گاهی این جهان را با دیگران شریک میشوند و گاهی هم نه.
عباس کیارستمی، مصداق بارز یکی از همین آدمهاست. فیلمسازی که سالهای سال است عکسهایش را با عینکهای دودی میبینیم و در برخوردهای دور و ناآشنای آدمهای غریبه در کوچه و خیابان، حتی ممکن است به لفظ عامیانه «از خود مچکر» به نظر برسد و از آن دسته از هنرمندان «مردمی» نباشد که به همه لبخند میزنند و در کوچه و خیابان ساعتها وقت برای عکس گرفتن و امضا دادن صرف میکنند.
کیارستمی، زندگی «مجرد» خاص خود را دارد. مردی که ممکن است ساعتها، حتی به وقت مصاحبه در خانهاش به وقت غروب، چراغهای خانهاش را روشن نکند و بیاعتنا به لبخندهای مصنوعی که دوستدارانش به وقت ملاقات با او تحویلش میدهند، در ذهنش قصه و داستان و زاویهای از یک تصویر را بپروراند و گریزان از عادتهای معمولی، کلیشههای رفتاری معمولی و همه آنچیزهایی است که در رفتارهای جمعی ما به عنوان یک فرهنگ معرفی شده. کیارستمی هیچکدام اینها را نپذیرفته. ٧٥ سال زندگی کرده است و در همین ٧٥سال با همین «ذات مجرد» تبدیل به هنرمندی شده که هیچکس شکی در بزرگی، خلاقیت و استثنایی بودن او ندارد. ذات کیارستمی او را چنین هنرمندی ساخته و همین تجرد باعث شده تا به جای آنکه انرژی و زندگیاش را صرف درگیری در مناسبات خلاقیتکش و انرژیگیر اجتماعی کند، صرف دنیایی کند که از آن فیلمهایش، عکسهایش و کتابها متولد شدند و جایی در دنیای فرهنگ و هنر ما گرفتند. حالا چنین مردی، چنین آدمی که سالهای سال است راه خود را رفته و بیاعتنا به تمام انتقادها و تشویقها، «عباس کیارستمی بودن» را ساخته، درگیر بیماری شده.
بیماریای که نوروز ٩٥، کیارستمی را خبرساز کرد تا نقلقولها، خبرها، شایعهها درباره او و بیماریاش تمامی نداشته باشد و البته ملاقاتهای وزیر بهداشت، رییس سازمان سینمایی و... هم شروع شود. شهرت کیارستمی بار دیگر او را در زاویه دید قرار داده؛ البته اینبار با زاویهای تلخ و دردناک و نگرانکننده برای تمام آنهایی که درگیر شهرت کیارستمی هستند. آنهایی که یا از اهالی سینما و رسانه هستند و اهمیت خبر بیماری هنرمند بزرگ را میدانند یا آنهایی که در دسته دوستداران قرار میگیرند و برای آنها مهم است که در زندگی کیارستمی چه میگذرد و چه اتفاقی میافتد و چه سرانجامی دارد. البته یک دسته سومی از مسوولان هم به خیل توجهکنندگان به اخبار بیماری هنرمندان اضافه شده که با ملاقات و دستورهای صریح و رفتارهایی از این دست، در بزنگاه حاضر میشوند تا کسی نپرسد پیش از این کجا بودند و چرا همیشه آنقدر دیر از راه میرسند. همه این آدمها، همه ما (حتی خود من هم با نوشتن این یادداشت)، همه درگیر شهرت کیارستمی هستیم. درگیر شهرتی که سالهای سال است کیارستمی در خلوت خود و تنها به دلیل ذات هنرمند و خالقش به دست آورده و حالا در بزنگاه بیماری او، نمیتوانیم از آن چشمپوشی کنیم و اجازه دهیم در سکوت و آرامش، دوران بیماری بگذرد. ما کاری از دستمان برنمیآید، در زندگی شخصی کیارستمی، آنکسی که درد بیماری را تحمل میکند خود اوست و آنکسی که دلنگران واقعی به حادثه بیماری چشم دوخته؛ دوستان و اقوام و دایره نزدیکانش.
اهمیت کیارستمی هیچگاه برای هنر این سرزمین از بین نمیرود یا فراموش نمیشود، اما این ملغمه و غبار اطراف دوران سختش، که ما آدمهای دور دلنگران ساختهایم، اضافه کردن باری سنگین به دوش لحظههایی است که کیارستمی و اطرافیانش تحمل میکنند. حجم اینبار شاید برای هنرمندی که خواهان «دیده شدن» و «توجه اضافی» و «شهرت» است، دوستداشتنی باشد، اما برای عباس کیارستمی، برای مردی که در توصیف خودش میگفت:
«به زعم خیلیها ممکن است که من به یک سلبیریتی تبدیل شده باشم و حالا از امکاناتم و از این اسمی که ساخته شده، نهایت استفاده را میبرم. ولی واقعیتش این است که وقتی از در این خانه انتهای بنبست قائم وارد میشوم، سلبیریتی توی میدان زر هم نمیآید چه برسد به این خانه. و هیچ کجای زندگی من نشانهای از اینکه من از این سلبیریتی استفاده میکنم، نیست» و شاید حالا وقتش رسیده باشد که ما، همه دوستداران شهرت کیارستمی، به زندگی شخصی او، به ذات مجرد و دور از هیاهویش احترام بگذاریم و اجازه دهیم توفان خبرها و نظرها درباره بیماری او آرام شود و مبارزه با بیماری، با آرامش ادامه پیدا کند.
نویسنده: نازنین متیننیا
منبع: اعتماد