این روزها بحث بر سر صلاحیت افراد برای نقد آثار هنری بالا گرفته است. برای نمونه مجادلههای مخالفان و موافقان غزلسرایی فارسی یا جنجالهای برنامه "هفت". از همینرو بهنظر میرسد که خود مفهوم نقد نیازمند نقد باشد. هر هفته در بخش بوکاندز روزنامه نیویورکتایمز دو نویسنده، پرسشی را در جهان ادبیات بررسی میکنند. این هفته آدام کیرش و چارلز مکگرث درباره مولفههای لازم برای قضاوت یک اثر هنری بحث میکنند. نظری به مقالههای این دو میتواند برای درک بهتر مفهوم نقد راهگشا باشد.
این روزها بحث بر سر صلاحیت افراد برای نقد آثار هنری بالا گرفته است. برای نمونه مجادلههای مخالفان و موافقان غزلسرایی فارسی یا جنجالهای برنامه "هفت". از همین رو به نظر میرسد که خود مفهوم نقد نیازمند نقد باشد. هر هفته در بخش بوکاندز روزنامه نیویورکتایمز دو نویسنده، پرسشی را در جهان ادبیات بررسی میکنند. این هفته آدام کیرش و چارلز مکگرث درباره مولفههای لازم برای قضاوت یک اثر هنری بحث میکنند. نظری به بحثهای مطرح شده در این روزنامه شاید بتواند برای درک بهتر مفهوم نقد راهگشا باشد.
منتقد دشمن شماست!
اگر من میخواستم کمپینی اسمورسمدار برای نقد ادبی راه بیندازم، نخستین چیزی که درخواست میکردم اسم جدیدی برای نقد بود. فقط به این دلیل که هیچ کسی در مواجهه با کلمه «نقد»، احساسی خوبی در او ایجاد نمیشود. اکثر اوقات به سادگی معنی ملامت و تنبیه زبانی میدهد؛ شبیه به این است که در مورد ظاهر و کردارتان نمیخواهید این حرفها را بشنوید.
اگر منتقدی داشته باشید، قطعا این فرد دشمن شماست، و نقاد بودن یعنی غیردوستانه، سختگیر یا همیشه متخاصم بودن و در یک کلام یعنی یک انسان منفور. وقتی صحبت از هنر میشود، بسیاری از افراد تصورشان از منتقد فردی است که کارش گفتن این است که چرا فیلمها، موسیقی یا کتابهایی را به اشتباه دوست دارند.
غیرقابل انکار است که در این نوع نگاه به نقد، هستهای از حقیقت وجود دارد. ریشه این واژه به کلمهای یونانی به معنای «مجزا کردن» باز میگردد و اصلیترین مولفه نقد جدا کردن خوب از بد، اصل از فرع، بااهمیت از بیارزش است. منتقدان قضاوت میکنند و کلمه «انتقادی» به معنای تعریف و تمجید نیست. اما این قضاوتها براساس یک قاعده، همانطور که قاضی یک دادگاه، قانونی کلی را بر پروندهای اعمال میکند، نیستند و نباید باشند. در واقع، تحسین یک اثر هنری مستلزم تعلیقی از همان نوع قضاوت است؛ صدایی در ذهنتان میگوید این کتاب یا تصویر «درست» خلق شده است. منتقدان بخت برگشتهای که در «درک» هنرمندان رادیکالی مانند استراوینسکی، دیکنسون یا پولاک شکست خوردند، کسانی بودند که روش تخت پروکروستس را پیش میگرفتند. (پروکروستس در اسطورههای یونان راهزنی است غولپیکر که در کنار جاده الئوسیس به آتن زندگی میکرد، رهگذران را به بهانه مهماننوازی به خانه خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر قدشان از طول تخت کوتاهتر بودند آنقدر آنها را میکشید یا بدنشان را در روی سندان با چکش میکوبید تا هم طول تخت شوند و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان میبرید تا اندازه تخت شوند.)
ریشه نقد در قضاوت نیست بلکه در پذیرا بودن و واکنش فرد است. هر فردی در رویارویی با اثری هنری واکنشی مبنی بر ملامت یا عدم درک این اثر گرفته تا شگفتی و تحسین نشان میدهد. در نتیجه هر کسی حقیقتا یک منتقد است، همانطور که هر کسی نقاش یا شاعر نیست.
استعدادی خاص برای خلق اثری هنری لازم است اما هر انسان آگاهی واکنشی در برابر این اثر هنری نشان خواهد داد. از لحاظ تربیتی و آموزشی، مولفهای که فرد را منتقد میکند اول عادت زیر سوال بردن واکنش خود است؛ بهطور مثال از خود بپرسد چرا چنین حسی را دارد. دوم باید توانایی دادن شکلی مشخص و روان به سوالهایش داشته باشد؛ به کلامی دیگر او باید یک نویسنده باشد. توانایی ابراز احساسش و دلیل آن را داشته باشد: این اساسیترین مولفه یک منتقد است.
در تعقیب این ابراز روان است که منتقد خود را ملزم به قیاس و قضاوت میکند. برای توضیح اینکه چرا رمانی او را تحتتاثیر قرار داد، طبیعتا این سوال در ذهن او شکل میگیرد که چرا این کتاب با کتاب دیگری که او را دلسرد کرده، متفاوت است. سپس او شروع به طرح پرسش ویژگیهای کتاب که این واکنش را ایجاد کرده میپردازد؛ طرحریزی پیرنگ داستان یا حقیقی بودن شخصیتها یا کیفیت نثر داستان در گیرایی رمان موثر بوده است؟ از این لحاظ، مسیر تحسین به تحلیل یعنی مرحله دوم نقد میرسد و او سعی میکند متصور شود چطور اثری هنری این روند را به این شکل پیموده است و زمانی که شما به اندازه کافی چنین رویاروییهای متفکرانه را با آثار مختلف طی کردید میتوانید ادعا کنید متخصص هستید که البته اعتبارنامه یا سند مخالفت و انتقاد و تسلیم کردن افراد نیست بلکه مختصری از تجربه زیباشناختی به شمار میرود.
حقیقت اینکه اغلب نقد ادبی قالب بحث را پیش میگیرد نباید این حقیقت را که کارکرد اصلیاش اقامه دعوی نیست، پنهان کند.
معنای ضمنی هر نقدی یک امتیاز به شمار میرود؛ مثلا منتقد باید به مخاطب خود بگوید احساس من را ندارید؟ اگر نه، چرا؟ منتقد خوب ما را وادار به فکر درباره این پرسشها میکند حتی وقتی ما با نظر آنها مخالف هستیم. آنها سد راه افکار و واکنش قرار نمیگیرند بلکه امکانات و ضرورتهای این افکار و واکنشها را گستردهتر میکنند. در این راستا، بهترین ادای احترامی که یک خواننده میتواند به منتقدی داشته باشد این است که خودش منتقد آن منتقد شود.
آدام کیرش
کی منتقد نیست؟
ما ایرادگیر و انتقادی به دنیا آمدهایم و با بالا رفتن سنمان خودرایتر و مطمئنتر از خودمان شدهایم. کافی است به هیاهویی که برای نقد اثری بر روی اینترنت راه میافتد نگاهی بکنید؛ ضابطه اصلی آنها این است که هر کسی حق دارد نظرش را بیان کند و همه نظرات معتبر و مهم هستند. احتمالا هرگز در تاریخ چنین بدگمانیای به منتقدان حرفهای و کاربلد یا قاضیان خودگماردهای که خواستار به دست آوردن جایگاه آنها هستند، وجود نداشته باشد. اینکه کدام یک از این صداها ارزش توجه کردن را دارند، مساله دیگری است. اگر لازمه شروع این باشد که منتقدان بدانند درباره چه دارند حرف میزنند، حوزه بحث باریکتر میشود و اگر ما بر سلیقه و تشخیص خود اصرار کنیم، تعداد منتقدان باارزش و مفید بهشدت کاهش مییابد. منتقد باارزش کسی است که میتوان روی حکم او حساب کرد و از آن درس گرفت و این شخص کسی نیست که لزوما با او موافق باشید.
بزرگترین منتقد زندگیام پائولین کائل بود؛ مانند بسیاری از طرفدارانش، حداقل در نیمی از موارد با او مخالف بودم اما این موضوع به ندرت حائز اهمیت است. قرار نیست با خواندن نقد کائل در مورد فیلمی متوجه بشویم این فیلم ارزش دیدن دارد یا نه، بلکه قرار است یاد بگیریم چطور درباره یک فیلم فکر کنیم و چطور احساساتمان را درباره این اثر بررسی و تحلیل کنیم. کائل دوستداران و مخالفان زیادی دارد و او ابدا از نشان دادن این افراد خجالتزده نیست. به طور مثال او نکتهای که رابرت فراست به آن اشاره کرده بود را متوجه نشده و نظرش نسبت به او تغییر کرده بود. فیلمهای برایان دی پالما را سرسختانه مورد توجه قرار میدهد. اما برخلاف بسیاری از مطالبی که این روزها روی اینترنت میخوانید، مطالب او قضاوتهای سرسری نیستند. او نقدهایش را برای راه انداختن بحث و نه پایان آن مینویسد و اگر خواننده این نقدها باشید این بحثها تا هفتهها ادامه پیدا میکند.
کائل نویسنده فوقالعاده و الهامبخش است و یکی از آن منتقدانی است که مطلب او را درباره هرچه که باشد میخوانید. غیرمقعول است از همه انتظار چنین استعداد و قوه ابتکاری داشته باشیم اما در تصمیمگیری اینکه کدام منتقدی، مخصوصا منتقد ادبی، ارزش توجه کردن دارند حداقل میتوان روی خوانا بودن، شفافیت عبارات، کمی سبک و حتی حس شوخطبعی اشاره کرد. ممکن است نقد هنری فرعی باشد اما در هر حال هنر است و نوشتار انتقادی باید گیرا باشد نه اینکه مطلبی برای خوشایند کسی نوشته شود.
چارلز مکگرث
منبع: اعتماد