دوستی دارم بسیار نکتهسنج. سابقه دوستی 40 ساله داریم. از همان نخستین روزهای دوستیمان موضوعی را مکرر به من گوشزد میکرد که اگر میخواهی مردم از تو نرنجند و کینه تو را به دل نگیرند، هیچوقت ایراد کسی را به خودش نگو و هر اشکالی که میبینی پشت سرش بگو و تاکید میکرد که مردم تحمل شنیدن ایرادهایشان را ندارند و بیشتر دوست دارند تعریف و تمجید بشنوند.
دوستی دارم بسیار نکتهسنج. سابقه دوستی 40 ساله داریم. از همان نخستین روزهای دوستیمان موضوعی را مکرر به من گوشزد میکرد که اگر میخواهی مردم از تو نرنجند و کینه تو را به دل نگیرند، هیچوقت ایراد کسی را به خودش نگو و هر اشکالی که میبینی پشت سرش بگو و تاکید میکرد که مردم تحمل شنیدن ایرادهایشان را ندارند و بیشتر دوست دارند تعریف و تمجید بشنوند.
آن وقتها که جوان بودم و سرم پر از باد، این حرفش را جدی نمیگرفتم و گمان میکردم به مطایبه و شوخی چنین میگوید و اتفاقا صدق در آن است که به مردم ایراد و اشکال رفتارشان را بگویی، تا اینکه بیدلیل، تعریف و تمجیدشان کنی.
خب جوانی بود و نادانی و باید عمری میگذشت تا به این نتیجه برسم که نقدِ نظر و عمل دیگران، باعث کدورت میشود و جز رنجش ثمری به بار نمیآورد. اما تا بیایم این را بفهمم، عمری گذشت و چه آسیبهایی از این ندانمکاری و به گمان خودم صدق سخن، نصیبم شد.
حالا هم که فهمیدهام باید برای حفظ دوستی و مراوده، در مورد دیگران جز به تمجید چیزی نگویم، افاقه نمیکند و یک عمر صریح سخن گفتن چنان تاثیری بر نگاه دیگران نسبت به من گذاشته که حالا هم که غیرتعریف و تمجیدِ این و آن چیزی نمیگویم، حرفهایم را به نیش و کنایه تعبیر میکنند و هرچه میگویم، شنونده دنبال آن است که قصد و غرضم چیست و میخواهم بر کدام زخم بنشینم؟ انگار حکایت من شده حکایت «خرمگس» «اتل لیلین وینیچ» که جز نشستن بر زخمها، چیز دیگری نمیدانست.
چند وقت پیش دوستی، تعدادی تابلو نقاشی از کارهای خودش را به آتلیه من آورد تا ببینم و نظر بدهم که میخواست نمایشگاهی از کارهایش برپا کند و به دنبال آن بود تا راهنماییاش کنم، کدام کارش مناسب است و کدام نیست.
قبل از اینکه کارهایش را ببینم، از او پرسیدم که به دنبال چه چیز است؟ میخواهد تعریف و تمجید بشنود و برای کارهایی که دلبستهشان است، از من تایید بگیرد تا خیالش آسوده شود یا قصدش فهمیدن ایراد کارهایش است که جواب داد قصدش این است که بداند کارهایش چه ایراداتی دارند.
این را که شنیدم، گفتم پس اشتباه آمدهای چون من دوست تو هستم و در عالم دوستی رسم بر حمایت و تایید است، نه بر ایرادگیری و بر زخم نشستن. ایرادگیری کار دشمنان است و آنهایی که چشم دیدن تو را ندارند. دوستی یعنی تلاش برای محبوب شدن در نزد دوست. محبت کنی و محبت ببینی. اگر قرار باشد مدام از یکی ایراد بگیری و نقدش کنی که دیگر دوستی شکل نمیگیرد یا اگر دوست باشید چیزی از این دوستی نمیماند.
به گمان من، دوستی دست و پای آدم را میبندد و محتاط میکند. زنها و شوهرها را نگاه کنید، کافی است یکی در مورد آن دیگری و کارهایی که میکند (مثلا آشپزی یا لباس پوشیدن یا مثل اینها) همان چیزی را بگوید که در ذهن دارد، میشود اول دعوا و معرکه.
در حالی که خیلی از ما به تجربه یاد گرفتهایم در چنین مواقعی یا سکوت کنیم و چیزی نگوییم یا حتی برعکس نظر واقعیمان، حتی تعریف و تمجید هم بکنیم.
نقد در عالم دوستی هم یک چیزی است در همین حد و حدود. بالاخره سالها طول کشیده تا رفاقتی به وجود بیاید. نمیشود یک شبه همه این محبتِ سالها را به خاطر یک نظر ـ که گیرم هم درست باشد ـ از بین ببریم.
داستان نگاه ما به نظر یک منتقد، داستان همان تصویر نخستین منتقد تاریخ هنر در فیلم «تاریخ جهان» مل بروکس، در نقد نقاشی روی دیواره غار است. چند هزار سال گذشته و چند هزار سال دیگر هم که بگذرد، داستان همان است. حتما این سخن را از خیلی از هنرمندان شنیدهاید که میگویند «من کاری به منتقدان ندارم و کار خودم را میکنم.» مودبانه این جمله میشود «منتقد برود به درک»، بیادبانهاش را خودتان حدس بزنید.
خب ما روی همین زمین زندگی میکنیم، در مریخ که زندگی نمیکنیم. بالاخره هر آدمی میخواهد محبوب باشد، دیگران دوستش داشته باشند، احترامش بگذارند. هرچه هم تعداد کسانی که دوستتان دارند بیشتر شود، بهتر. پس چرا برای خودمان دردسر درست کنیم و کار این و آن را نقد کنیم؟ صاحب قدرت و مکنت هم نیستیم که دیگران برای منافعشان، هر چه ما گفتیم، بهبه و چهچه کنند و بشود «کلامالملوک، ملوک الکلام.» ماییم و همین یک لا قبا پیرهن. نمیشود که آن را هم در بکشبکش پاره کنیم.
خلاصه عقل سلیم در بدن سالم است و بین منتقد و صاحب «اثر و نظر»، حلوا که پخش نمیکنند. یکی این میگوید یکی آن، دعوا میشود. منتقد هم که دست تنها، طرفداران صاحب اثر و نظر، میزنند چهار ستون قامت ناساز منتقد را بیستون میکنند. خیلی هم که عادلانه باشد، میشود حکایت «اره بیار تیشه بگیر.» نه آقا ما زندگی داریم. اصلا همه کارهایتان خوب و هرچه میگویید و میکنید، دُر و گوهر. اصلا منتقد میخواهیم چه کار؟
مهرداد احمدی شیخانی
منبع: اعتماد