در دنیای پر سرعت امروز دوستان میتوانند جاهای خالی زیادی در زندگی ما پر کنند. دشمننان چطور آیا جز اثر منفی در زندگی ما نمیتواند باشد؟ تبدیل دشمن به متحد مهارت پیچیده و ضروری است.
دوستانتان را نزدیک خود داشته باشید و دوشمنانتان را نزدیکتر. ممکن است شما از آنها خوشتان نیاید ولی این به معنای مفید نبودن آنها نیست چرا که حداقل میتوانید آزار کمتری از آنها بینید. با چهار حقه روانشاناسانه آنها را تبدیل به متحدان خوبی برای خودتان کنید.
چگونه دشمنانتان را بشناسید
دشمن در همه جا یافت میشود. او میتواند دوستِ دوستان باشد که دائما به شما بیاحترامی میکند، یا همکلاسی که پشت سر شما شایعاتی را رواج میدهد و یا حتی یکی از اقوام همسر که چشم دیدن شما را ندارد. همچنین نباید از رئیس وهمکاران محل کار غافل شد چرا که آنها یکی از متداولترین دشمنان شما هستند.
آنها میتوانند از واگذاری پروژهها به شما بدون هیچ دلیلی سرباز بزنند، ایدههای شما را بدوزدند یا پنهانی درپی تصاحب شغل شما باشند. به طور کلی هر کس که به شما خیانت، بیوفایی یا توهین بکند، همینطور از شما زورگیری کند یا دائما توهین کند میتواند دشمن باشد.
چنانکه پاول دوبرانسکی روانشناس توضیح میدهد، شناسایی دشمنان همواره کار سر راستی نیست، گاهی لازم است به ورای چهرهشان نگاه کنید و خود عملی که نسبت به شما انجام دادهاند را در نظر بگیرید:
دشمنان ما، ما را دوست ندارند، همچنانکه که ما. آنها قطعا به ما عشق نمیورزند ولی احتمالا این تنفر را به صورت علنی ابراز نمیکنند، چرا که هنوز انسانهای بالغی هستند، مرزها را حفظ میکنند و علی رغم خصومت احترام ما را دارند.
دشمنان واقعی هیچگاه آنچنان که کارتونها به تصویر میکشند بعد از اجرای نقشه استادانه خود خندههای شیطانی سر نمیدهند. به جای آن ترجیح میدهند کار خود بی سر وصدا انجام دهند. احتمالا هر دوی شما میدانید که از هم خوشتان نمیآید، اما کس دیگری از این مسله آگاه نیست. یک دشمن حتی کلمهای را مستقیما به شما نمیگوید و شما از طریق شایعات، ایمیلها، پیامهای متنی و یا ابزارهای دیگر از دشمنی آگاه میشوید.
نکته اصلی: دشمن کسی است که جریان دائمی منفی را در زندگی شما با اعمال و گفتارش به جریان میاندازد. دلیلی برای ماندن دائمی در این وضعیت وجود ندارد پس زمان آن رسیده است که خلاق باشید و آنها را به متحدان خود تبدیل کنید. این به معنی دوستی با او نیست: اگرچه او شباهتی با دوستان شما ندارند ولی شبیه متحدان شما که هست. برای متحد بودن همین که وزنه حمایت از شما نسبت به دشمنی با شما سنگینتر شود کافی است. در صحنه واقعی زندگی همواره متحدان بیشتر برای شما نتیجه بهتری به همراه میآورند.
به دشمن بازی پایان دهید
برای رسیدن به جنبه مثبت دشمنان، نیاز دارید از بازی کردن با دشمنیت دست بکشید. چنانکه که دوبرانسکی توضیح میدهد ممکن است دشمنی به دلیل سادهی عدم شناخت کافی با شما عداوت داشته باشد پس اگر شما دشمن بازی را ادامه دهید به او هرگز اجازه شناخت خود را نمیدهید. به عنوان مثل کسی دوست مشترکی با شما دارد و شما را تهدیدی برای رابطهشان میبیند و در غیابتان نزد دوست مشترک از شما بد میگوید. در این حالت شما احتمالا تمایل دارید پاسخ انتقادها را بدهید و طرف دوم آغاز یک جنگ را بگیرید. آن هم در حالی که شما نقشی در تحریک اولیه خصومت نداشتهاید، پس سریعا باید تمام اعمال انتقام جویانه را متوقف کنید.
خطایی مرتکب نشوید، رعایت این نکته جادو نمیکند و آنها را مجاب نمیکند که شما را دوست داشته باشند، اما این اولین قدم در اجرای نقشه استادانه شما است. اگر به اعمال خصمانه ادامه دهید صرف نظر از اینکه شما چه حیلههایی در آستین دارید آنها هم به واکنش ادامه خواهند داد،. پس آرام بگیرید و دوستانه رفتار کنید. زمان بعدی که کنار آنها هستید به جای انفعال خصمانه داشتن آنها را قانع کنید که شخص دوست داشتنیای هستید. راهکار های زیر کمک خوبی برای متحد ساختن دشمنان هستند.
از نامشان زیاد استفاده کنید: نام اشخاص دلپذیرترین صدایی است که آنها دوست دارند. نام و عنوان دشمن را در زمانی که با او صحبت میکنید و یا نامه مینویسید زیاد به کار ببرید.
از قاعده پلاتینومی پیروی کنید: اصل طلایی اخلاق میگوید با هر کس طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کند. اما اصل پلاتینومی میگوید: با هر کس طوری رفتار کن که دوست دارد. با این شیوه چاپلوسی او را نمیکنید بلکه احساساتش را جذب میکنید.
اجازه بدهید احساس متخصص بودن بکنند: مردم احتیاج دارند، حس کنند باهوش و کارا هستند. پس اجازه بدهید دشمن هم همینطور احساس کند و شما منبع این احساس باشید. از چیزی که قبلا آن را میدانید ازاو درخواست کمک کنید. نظرش را درباره موضوعات خاصی بپرسید اگرچه در تصمیم گیری نهایی به آنها اهمیتی ندهید و اشاره کنید چقدر در موضوع مورد بحث دانشور هست.
آینهبازی را تمرین کنید: شما مقلد بودن را دوست ندارید، اما مردم آنهایی را که با منش و سطح انرژیشان جور میشوند را دوست دارند. اگر با چیزی خوشحال میشود، شما هم با آن خوشحال شوید اگر عادت دارد از دستش هنگام صحبت استفاده کند شما هم چنین کنید.
علایق مشترک را پیدا کنید (یا بسازید): مردم کسانی را که چیز مشترکی با خودشان دارند دوست دارند. پس موضوع مشترکی را بیابید، عادتها، ورزش، تیمهای مورد علاقه، غذا، سفر، کتابها و حتی سیاست نقاط مناسبی برای یافتن سلایق مشترک هستند. اگر در نهایت هیچ نقطه مشترک نیافتید، علاقهاش را بیابید و سعی کنید چیزهایی درباره آن بدانید، فقط مطمئن شوید موضوع یافته شده به دانش زیادی نیاز ندارد.
از بحث و مخالفت کردن بپرهیزید و اجازه بر حق بودن به او بدهید: او ممکن است خون شما را به جوش بیاورد ولی به هیچ عنوان وارد جدل نشوید. اگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید اجازه بدهید اول او حرف خودش را بزند و در جواب بگویید: " جالب بود، هیچگاه درباره آن اینطوری فکر نکرده بودم."
این جمله ساده سه کار انجام میدهد: دشمن فکر میکند سرانجام کارش خوب است(اگرچه نباشد)، فکر میکند در مومضوعی شما را متقاعد کردهاست و به بحث هم خاتمه میدهید.
آنچه میگوید تکرار کنید: وقتی چیز مهمی می گوید آن را تکرار کنید. به عنوان مثال اگر میگوید "بهتر است سهشنبه جلسه برگزار کنیم." شما بگویید "متوجه هستم، وسط هفته جلسه داریم." مطالعات جدید نشان میدهد تکرار جملات اجازه میدهد دیگران فکر کنند که آنها شنیده شدهاند و این یعنی احترام شما به نظرات آنها.
اگر هنوز هم در ذهنتان نمیتوانید از مخاصمه دست بکشید ایرادی ندارد چرا که گاهی رقیب داشتن میتواند سودمند هم باشد. ولی نکته کلیدی در اینجا نشان دادن عدم علاقهمندی شما به جنگ و منازعه است. پس حداقل گاهی میتوانید با هم زمانی را بگذرانید.
کمکی به او بکنید و انتظار کمکی داشته باشید
مساعدت بهترین راه برای کنترل کردن است. وقتی بدون درخواستش به او کمک میکنید او را آماده کمک متقابل آینده میکنید. مردم علاقهای برای بدهکار بودن به کسی ندارند پس او از الان در جستجوی راهی برای جبران خواهد بود. راه خیلی خوبی برای آغاز یک اتحاد به نظر میرسد. نه؟ هرچه قدر اوضاع او بحرانیتر باشد، قدردانی بیشتری دریافت خواهید کرد.
همچنین میتوانید محتاطانه هدیه بدهید. حتما نباید چیز گران قیمت یا صریحا هدیه آشتیکنان باشد، فقط چیزی که نشان دهد که شما سمت او هستید. برای تمام اعضای دفتر کار دنات بخرید (مطمئن شوید او تکهی مورد علاقه خود انتخاب میکنند.) چنانچه یکبار دیچ شروت در سریال آفیس گفت: " چرا کسی برای دوستانش شیرینی نخرد و آنها هم در ازای آن به او در اخراج کردن کسی که مقام معاون مدیر را از او دزدیده است کمک نکنند؟ خدایا کی همه بیشتر بدبین میشوند؟" وقتی او آماده جبران خدمت شما شد، میتوانید از آن برای ساختن اتحاد جدید خود استفاده کنید. بهترین قسمت آن این است که واقعا دوست دارد شما درخواست کمک کنید. او واقعا برای خود پذیرفتهاست که با دوست داشتن شما کاری را برایتان انجام دادهاست. فقط مطمئن شوید کار درخواستیتان ساده است و او نمی تواند آن را رد کند. با حفظ او در طرف خودتان میتوانید برای پروژهی بزرگ بعدیتان از او استفاده کنید یا حداقل از خراب کردن نظرات شما در جلسه بزرگ بعدی جلوگیری میکنید.
دشمن مشترکی را پیدا کنید (یا بسازید)
قدیمیها میگفتند: "دشمنِ دشمن من دوست من است." به این جمله از منظر خصومتتان نگاه کنید. مثلا فرض کنید فردی خانواده همسر دارید که به نظر نمیرسد به سادگی بتوانید او را جذب خود کنید.
اگر هر دوی شما چیزی مشترکی برای دوست نداشتن بیابید، آنگاه قادر خواهید بود علیه دشمن مشترک متحد شوید. روش به کار رفته در اینجا "راهیابی مجدد" نامیده میشود. مثلا فرض کنید:
امیر میخواهد دیدار مستقیمی با امید کند. اما نه در دفتر کارش چرا که این موضوع یادآور شکست امید در ارتقا رتبهاش است. به جای آن امیر جایی را که امید برای ناهار خوردن را دوست دارد پیشنهاد میکند. امیر در این مورد "راهیابی مجدد" خاص به خود میگوید: "به او اجازه میدهم بفهمد چقدر برای من اهمیت دارد."
امیر نقشهاش را اینگونه پیمیگیرد و به امید میگوید موجود سومی مثلا به نام آرش مسول وضعیت فعلی است و او عامل عدم ارتقای تو است نه من. با این روش هر دوی شما علیه هر شخص یا هر جا به متحدینی قابل اعتنا تبدیل خواهید شد. بهتر است واقعا شخص ثالثی برای دشمنی وجود داشته باشد ولی اگر چنین نشد یکی از دشمنان قدیمی را دوباره مطرح کنید.
این همان "ساختن هدف مشترک " است. مثلا اگر خانواده همسر شما از تیم ورزشی خاصی نفرت دارد شما هم راهی برای نفرت از آن بیابید. اگر آنها هم از شرکتی خدمات اینترنتی خاصی شکایت دارند شما هم برای اعتراض به آنها ملحق شوید. اگر حوزه مشترکی را برای دشمنی پیدا کنید آنگاه انرژی منفی بین شما جای دیگری متمرکز خواهد شد و همین راهبرد یک مهمانی خانوادگی را به جای بهتری تبدیل خواهد کرد.
متحدان دیگر خود را به رخ بکشید
یک عملیات مخفیانه میتواند بدون گفتن حرفی دشمنتان را تحت سلطه شما بیاورد. گاهی بهتر است به دشمنانتان غیر مستقیم نزدیک شوید: اگر میخواهید معاملهای را با دشمنتان انجام دهید به متحدین خود در کنار وی نگاهی بیندازید. همواره از هر فرصتی استفاده کنید و به دشمنتان واقعا نشان دهید در اطرافتان چقدر واقعا دوست داشتنی و محبوب هستید.
به عنوان مثال اگر با همکلاس یا همکاری به مشکل برخورد کردهاید، در دید مستقیم او درحق سایر همکلاسیها یا همکاران کارهای خوب و جالبی انجام دهید. از این بیشتر، میتوانید شایعات مثبتی را راجع به دشمن بین دیگران رواج دهید. گاهی بهترین و قدرتمند روش برای تحسین دیگران (حتی بیشتر از مواجه مستقیم) گفتن آن بین دوستان و آشنایانش است. چراکه در نهایت به گوش او خواهد رسید. علاوه بر این همین گفتن صادقانه غیر مستقیم در میان دوستانش باعث پیدا کردن دید مثبت نسبت به شما در میان آنها میشود و با مساعد شدن نظر دوستان دشمن مورد نظر، سرانجام او هم شروع به دوست داشتن شما خواهد کرد.
این پدیده روانشناسانه "تاثیر اجتماعی" نامیده میشود، یعنی مردم بر دیگران بر اساس آنچه حس میکنند تاثیر میگذارند. هرچه بیشتر از سوی متحدانتان دوست داشته شوید، دشمنتان را برای همراهی با خودتان بیشتر متقاعد کردهاید. دفعه بعدی که خود دشمنتان باید روش خود را عوض کند و از جمع تبعیت کند و پیش خود خواهند گفت حالا که نمیتوانند به شما آسیبی برسانند باید به جرگه متحدان شما بپوندند.
منبع: lifehacker